طبق معمول بین موزیک هام میگشتم .موزیکی پلی شد .موزیک بعدیش 

Only time بود. من بهش میگم اهنگ فاطمه .قلبم لرزید .چشمهام خیس شد. دلم براش مرد. بخدا مرد ‌‌.با خودم گفتم دیگه بسه ‌.جنگ چندماهه درونم برای از فاطمه نوشتن اون هم به حقیرانه ترین شکل ممکن رو ،تموم کردم ‌.

حالا که جنگ تموم شده حتی جمله ای از هزاران سطح تلمبار شده برای فاطمه رو به یاد نمیارم . کسی که هیچوقت تو زندگیم نداشتمش اما سایه شو چند روزی بالای سر زندگیم دیدم ‌.چند روزی . اگر بگم تنها کسی که بعد از خدا میتونه فقط با یک جمله بهم نشون بده چقدر حقیرم ،فاطمه است. یکی از صادقانه ترین حرفهای عمرم رو زدم.

از خودم بدم میاد که اخرین خاطره اش از من اون متن حال بهم زن بود که جواب تلخ فاطمه از سرشم زیاد بود ‌.

من نمیتونم مثه فاطمه برای خودش بنویسم حتی نمیتونم شبیه اون ادمی که اخرین کامنت نمایش داده شده رو  براش نوشته و فاطمه در جوابش گفته دوسش داره، بنویسم.من هیچی نمیتونم و نمیخوام از فاطمه بنویسم چون فاطمه تعریف شدنی نیست. 

اما ببخش که احساس من به تو تعریف شدنیه.

ببخش که ارزو میکنم نخونی در حالی که دعا میکنم معجزه بشه و بخونی .

ببخش که اینقدر ‌دوستت دارم اما اینقدر حقیرانه بیانش میکنم ‌.

دوست داشتنتو تو قلبم نگه میدارم تا روزگار از این دوری من از تو خجالت بکشه .



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها