محبوب این سال هایم ! امروز اتفاقی آدرس صفحه ات را در گوگل جستجو کردم و در کمال ناباوری ،دیدم که دوباره صفحه را فعال کرده ای و پست هایت را با اندکی کم و زیاد بازگردانده ای . بر حسب آن عادت خاله زنک گونه ام که از ۱۷ سالگی ام  با من مانده ،شروع کردم به خواندن دوباره ی کپشن ها ، زیر و رو کردن لایک ها و کامنت ها . 

در ۱۷ سالگی میشد نامش را فضولی » نهاد ، اما در ۲۰ سالگی میگویم نامش کنجکاویست ، کنجکاوی بی انتها در شناخت تو ، شناختت حتی بوسیله ی آنهایی که زیر عکس هایت نظر داده اند . کودکانه است میدانم !

راستی زیر یکی از عکس ها ،نظره نام اشنایی به چشمم خورد ، سابق هم نظرش را دیده بودم  . معشوق سابقت!

در آن دلنوشته ی عاشقانه ای که برایش خلق کرده بودی ، غلط لفظی گرفته بود  ! من هم آن غلط ات را گرفتم اما چون تورا دوست داشتم ، چشم هایم را به رویش بستم . 


محبوب این روزهایم ، گاهی گمان میکنم ، چه احمقانه خودم را میان تو و عشق به معشوق سابقت انداخته ام ، و آنقدر این گمان قوی ست که بعد از نوشتن هربار سابق » پس از واژه ی معشوق ، مکثی از شک میکنم . میدانم از این حرفهایم خواهی رنجید اما یقینا تو نمیدانی رنج من پس از هر تقدیم به تویی که پای شعرهایت نوشته ای تا چه حد ملال آور است . 

خواستم یکی از شعرهایت که مرا در بند کرد ، برای رفیقی که از علاقه ام (علاقه ی مان !) با خبر است ، بفرستم ، چشمم به تقدیم به توی  انتهایش افتاد !

شرمم شد که به او بگویم این تو»،  من» نیستم . 

نفرستادم . 


محبوب این لحظاتم ، نمیدانم کی و کجا این مشوش نوشته را برایت ارسال کنم ، شاید وقتی که دیگر آن تو» ،من باشم ، و شاید آن روز که یقین کنم ،آن تو» هیچگاه من نخواهد شد .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها