میان خانه که نه ، ویران خانه ام زانو زده ام . آب تا شانه هایم بالا آمده ، سیل همه ی دارایی هایم را با خود برد ، خانه یمان ، تلوزیونی که برای فوتبال دیدن سرش دعوا میکردیم ، کتاب هایمان را ، همان هایی که با شیطنت هایم  نگذاشتم هیچکدامشان را تمام کنی ، توپ فوتبالی که برایم خریده بودی ، حتی آن استوک هایی که موقع خریدنش قول گرفتی که با آن گل های زیادی بزنم . سیل همه چیز را برده حتی تورا .

کدام وام بلاعوض تورا برمیگرداند ؟! کدام کمک های مردمی ، داغ نبودنت را تسکین میدهد ؟! بی انصاف لااقل میماندی تا خانه را از نو بسازیم ، بعد هرکجا دلت خواست میرفتی . البته که خودت میدانی ، خانه ساختن بهانه بود ، و من بهانه ها را یکی یکی ردیف میکردم تا حتی دقیقه ای بیشتر کنار تو باشم ‌، خودت خوب میدانی . 

سیل حتی همه ی بهانه هایم را از من گرفت .

بیا هرگز سیل را نبخشیم . 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها